" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٢: بسکه بی رویت بهارم کلفت انشا میکند

بسکه بی رویت بهارم کلفت انشا میکند
چون حنا رنگ از گرانی سایه پیدا می کند
گرنه باد صبح چین طره ات وا میکند
نسخه جمعیت ما را که اجزا میکند
عضو عضوم بسکه میبالد بسودای جنون
وسعت دامان داغ ایجاد صحرا میکند
همت از تدبیر بیجا تا کجا خجلت کشد
ای جنون رحمیکه ما را هوش رسوا میکند
نسخه هستی زبس دقت سواد افتاده است
چشم برهم بسته حل این معما میکند
جنس درد بیکسی کم نیست در بازار ما
گر شنیدن مایه دارد ناله سودا میکند
جلوه از شوخی نقاب حیرتی افگنده است
رنگ صهبا در نظرها کار مینا میکند
دیده ما را خمار شوخی رفتار او
عاقبت خمیازه نقش کف پا میکند
چون شود بیحاصلی معلوم مطلب حاصلست
حاجت ما را روا نومیدی ما میکند
گر چنین بالد هوای پرفشانیهای شوق
آه ما را ریشه تخم ثریا میکند
در شکست آرزو تعمیر آزادی گم است
بال چون بر هم خورد پرواز پیدا میکند
سنگ بر تدبیر زن کار کس اینجا بسته نیست
یک شکستن صد کلید از قفل انشا میکند
رهبر مقصود (بیدل) وحشت از خویش است و بس
سیل چون مطلق عنان شد سیر دریا میکند