" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٣: بسکه بیمار تو بر بستر غم یکرو ماند

بسکه بیمار تو بر بستر غم یکرو ماند
یاد گرداندن اگر داشت ته پهلو ماند
زندگی رفت ولی پاس وفا را نازم
کز قد خم بسرم سایه آن ابرو ماند
چون مه نو همه را پیش کماندار قضا
تیغ جرأت سپر افگند و خم بازو ماند
تا قیامت اثر ننگ فضولی باقیست
چینی مجلس فغفور شکست و مو ماند
همه رفتند ازین باغ و طلب در کار است
آنچه از فاخته ها ماند همین کوکو ماند
باز میداردت از هرزه دوی کسب کمال
نافه چون پخته شد از همرهی آهو ماند
گردن از جیب چه تصویر برارم یارب
رنگ در خامه نقاش سرزانو ماند
ای حباب آئینه حسن وقار توحیاست
چون عرق ریختی از چهره نخواهد رو ماند
همچو عکسی که برد سادگی از آینها
هر چه در طبع تو جا کرد تو رفتی او ماند
فوت فرصت المی نیست که زایل گردد
رنگها رفت و به تشویش دماغم بو ماند
من گم کرده بضاعت بچه نازم (بیدل)
دلکی بود ازین پیش دران گیسو ماند