" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٩: بعد ازینت سبزه خط در سیاهی میرود

بعد ازینت سبزه خط در سیاهی میرود
ای زخود غافل زمان خوش نگاهی میرود
میشود سر سبزی این باغ پامال خزان
خوشدلیهایت بگر درنگ کاهی میرود
با قد خم گشته فکر صید عشرت ابلهیست
همچو موج از چنگ این قلاب ماهی میرود
چاره دشوار است در تسخیر وحشت پیشگان
نگهت گل هر طرف گردید راهی میرود
جان به پیش چشم بیباکت ندارد قیمتی
رایگان این گوهر از دست سپاهی میرود
سرخوش پیمانه ناز محیط جلوه ایم
موج ما از خود بدوش کج گلاهی میرود
نیست صابون کدورتهای دل غیر از گداز
چون شود خاکستر از آتش سیاهی میرود
صیقل زنگار کلفتها همین آه است و بس
ظلمت شب با نسیم صبحگاهی میرود
کیست گردد مانع رنگ از طواف برگ گل
خون من تا دامنت خواهی نخواهی میرود
از خط او دم مزن (بیدل) که این حرف غریب
بر زبان خامه صنع الهی میرود