" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢٤: بهار میرود و گل زباغ میگذرد

بهار میرود و گل زباغ میگذرد
پیاله گیر که فصل دماغ میگذرد
نوای بلبل و آواز خنده گلها
بدوش عبرت بانگ کلاغ میگذرد
گدورتی که زاسباب چیده بر دل
سیاهی ئی است که آخر زداغ میگذرد
بجستجوی چه مطلب شکسته ئی دامن
غبار خود بهم آور سراغ میگذرد
کسی بجا نکنی بی اثر چه چاره کند
فراغها بتلاش فراغ میگذرد
فریب جلوه طاوس زیر چمن نخوری
غبار قافله سالار داغ میگذرد
مخالفت هم ازین دوستان غنیمت گیر
دو روزه صحبت طوطی و زاغ میگذرد
شرر بصفحه زن و فرصت طرب دریاب
شب سحر نفست بی چراغ میگذرد
زقید لفظ برا معنی مجرد باش
می است نشه دمی کز ایاغ میگذرد
مگو پیام قناعت بمنعمان (بیدل)
غریق حرص زپل بیدماغ میگذرد