" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢٧: بهر جا نعمتی هست انفعالی در کمین دارد

بهر جا نعمتی هست انفعالی در کمین دارد
حلاوت خانه دنیا مگس در انگبین دارد
درین بزم کدورت خیز عشرت چه حلاوت کو
بقدر موج می اینجا جبین جام چین دارد
بمحویت محیط هر چه خواهی میتوان گشتن
فلکها فرش آن آئینه کز حیرت نگین دارد
نفس در خون بسمل غوطه داد اجزای امکانرا
رگ بیتابی آشفتگان خاصیت این دارد
کباب پهلوی آن بسملم کز نقش عشرتها
خدنگ حسرت ابروکمانی دلنشین دارد
نمی چیند زسیر لاله و گل خجلت شوخی
درین گلشن چو شبنم هر که چشم پاکبین دارد
خم هر موج می از نسبت نیرنگ ابرویت
شکست توبه مادر شکت آستین دارد
مشو مغرور تمکین در تعلق زار جسمانی
که گردی بیش نبود هر که الفت با زمین دارد
بقدر انجم از گردون گره بر بال و پر دارم
مرا هر حلقه این دام در زیر نگین دارد
هوای بیش نتوان یافت از ساز حباب اینجا
تو خواهی نوحه کن خواهی ترنم دل همین دارد
بحیرت گوش نه کز پرده دل واکشی رمزی
زبان جوهر آئینه آهنگ حزین دارد
بسودن رفت سر تا پای موج ازشرم پیدائی
ضعیفی تا کجا ما را ندامت آفرین دارد
اثرهای تعلق نیست مانع وحشت ما را
قفس تا ناله دامن برزند صد رنگ چین دارد
شگفتن نیست در عالم بکام هیچکس (بیدل)
چمن هم از رگ گل چین کلفت بر جبین دارد