بیدلان چند خیال گل و شمشاد کنید
خون شوید آن همه کز خود چمن ایجاد کنید
کو فضائی که توان نیم طپش بال افشاند
ای اسیران قفس خدمت صیاد کنید
ما هم از گلشن دیدار گلی میچیدیم
هر کجا آینه بینید زما یاد کنید
یار را باید از آغوش نفس کرد سراغ
آنقدر دور متازید که فریاد کنید
کرد آرام درین دشت طپش خیز کجاست
تا بپائی برسید آبله بنیاد کنید
وضع نامنفعلی سخت خجالت دارد
کاش از هرزه دویها عرق ایجاد کنید
موجم از مشق طپش رفت بطوفان گداز
یک گهر معنی افسردنم ارشاد کنید
عمرها شد عرق آلود تلاش سخنم
به نسیم نفس سوخته ام یاد کنید
بوی گل تا نشوم ننگ رهائی نکشم
نیستم سرو که پا در گلم آزاد کنید
صورت ناوکش از دل نکشد جرأت من
بتکلف اگرم خامه بهزاد کنید
نرگس یار بحالم چه نظرها که نداشت
معنی منتخبم بر سر من صاد کنید
من (بیدل) سبق مدرسه نسیانم
هر چه کردید فراموش مرا یاد کند