" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦١: تا دل بساز زمزمه در دوا رسید

تا دل بساز زمزمه در دوا رسید
هر جا دلی شکست بگوشم صدا رسید
هر جا بیاد سرو تو اندیشه وارسید
از دل صدای کوکوی قمری بما رسید
حرف بلند کس نشنیده است زیر خاک
یارب چسان پیام تو در گوش ما رسید
آئینه از غبار خطت جلوه صفاست
پرنور دیده ئی که باین توتیا رسید
بر رنگ و بوی صد چمن آشفتگی نوشت
زان طره نسخه ئی که بدست صبا رسید
بوسید پای او عرق شرم هستیم
این قطره تا محیط بسعی حیا رسید
بی دقت نگاه تغافل فروش حسن
نتوان بکنه مطلب عشاق وارسید
تنها نه من جنون اثر بوی وحشتم
گل نیز ازبن چمن بدماغش هوا رسید
سعی غرور شعله برون گرد داغ نیست
آخر چو زلف سرکشی ما بپا رسید
قابل اثر نه ئی زفلک شکوه ات خطاست
غم نیز نعمتیست اگر اشتها رسید
سرمایه نشاط تو رفع تعلق است
از ترک برگ نی بمقام نوا رسید
برق و شرار دیده ام از وحشتم مپرس
بالی فشانده ام که ندانم کجا رسید
قانون خیرباد جهان ساز مفلسی است
هر جا رسید از کف خالی دعا رسید
رنگ پریده قابل گرد سراغ نیست
جائی رسیده ایم که نتوان بما رسید
(بیدل) من آن سرشک ضعیفم که از مژه
تا خاک هم بلغزش چندین عصا رسید