" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٧: تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد

تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد
آهنگ جنون دامن آداب نگیرد
عاشق که بنایش همه بر دوش خرابیست
چون دیده چرا خانه بسیلاب نگیرد
بر پای تو گر باز شود دیده مخمل
چون آئینه هرگز خبر از خواب نگیرد
چون ریگ روان در سفر دشت توکل
باید قدح آبله هم آب نگیرد
بی کینه ام از خلق برنگی که چو یاقوت
مو از اثر آتش من تاب نگیرد
درویشی من سرخوش صهبای تسلی است
ساحل قدح از گردش گرداب نگیرد
زین خواب گمان وانشود چشم یقینت
از تیغ اجل تا بگلو آب نگیرد
غفلت بکمین دم پیریست حذر کن
کز پرتو صحبت بشکر خواب نگیرد
آخر بگهر محو شود پیچ و خم موج
تا چند دل از عالم اسباب نگیرد
(بیدل) بعبادتکده عجزپرستی
جز نقش کف پای تو محراب نگیرد