تا شدم گرم طلب عجز درایم کردند
گام اول چو سرشک آبله پایم کردند
چه توان کرد زمینگیری تسلیم رساست
خشت فرسوده این کهنه سرایم کردند
ننگ عریانیم از اطلس افلاک نرفت
بی تکلف چقدر تنگ قبایم کردند
عمرها شد غم خود میخورم و می بالم
پهلوی کاسته چون شمع غذایم کردند
سخت جانی بتلاش غم جا هم فرسود
استخوان داشتم افسون همایم کردند
چون یقین منحرف افتاد دلایل بالید
راستی رفت که ممنون عصایم کردند
تازهر گوشه رسد قسمت شکرد گرم
قابل زله چو کشکول گدایم کردند
سیر دریاست درین دشت تماشای سراب
تا شوم محرم خود دور نمایم کردند
زندگی عاشق مرگ است چه باید کردن
تشنه خون خود از آب بقایم کردند
زحمت هستیم از قامت پیری دریاب
چقدر بار کشیدم که دوتایم کردند
میکند گریه عرق گر مژه برمیدارم
تا کجا منفعل از دست دعایم کردند
الم عین و سوی میکشم و حیرانم
یارب از خود بچه تقصیر جدایم کردند
نقش خمیازه واژون حبابم (بیدل)
آه ازین ساغر عبرت که بنایم کردند