" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٧٨: تبسم هر کجا رنگ سخن زان لعل تر ریزد

تبسم هر کجا رنگ سخن زان لعل تر ریزد
زآغوش رگ گل شوخی موج گهر ریزد
بآهنگ نثار مقدم گلشن تماشایت
چمن در هر گلی صد نرگسستان سیم و زر ریزد
گریبان چاکی ئی دارند مشتاقان دیدارت
که گر اشکی بعرض آرند صد طوفان سحر ریزد
رگ خشکم ندارد دستگاه قطره آبی
بجای خون مرگ رنگ گداز نیشتر ریزد
غبارم زحمت آن آستان داد از گرانجانی
بگو تا ناله اش بردارد و جای دیگر ریزد
بناموس وفا در پرده دل آب میگردم
مبادا حسرت دیدار چون اشکم بدر ریزد
بصورت گر تهی دستم بمعنی گنجها دارم
که گر یک چشم من دامن فشاند صد گهر ریزد
توئی کز همت بیدستگاهان غافلی ورنه
زعنقا آشیان برتر نهد رنگی که پر ریزد
توان سیر تنک سرمایگیهای جهان کردن
که هر جا گرد شامی بشکند رنگ سحر ریزد
چو اشک شمع نقد آبروئی در گره دارم
که تا در پرده است آبست چون ریزد شرر ریزد
گلاه عزت افلاک فرش نقش پا گیرد
چو (بیدل) هر که از راهت کف خاکی بسر ریزد