" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٢: تصور جوهر آگاهی قدرت کجا دارد

تصور جوهر آگاهی قدرت کجا دارد
بهار فضل آن سوی تعقل رنگها دارد
نهال آید برون تخمی که افشانند بر خاکش
درین صحرا زپا افتادن ایجاد عصا دارد
ندید از آبله ریگ روان منع جنون تازی
بنومیدی زپا منشین که هر وامانده پا دارد
بگردون میبرد نظاره را واماندن مژگان
مشو غافل زپروازیکه بال نارسا دارد
غریق آئی برون تا محرم تحقیق سازندت
که این دریا بقدر موج دست آشنا دارد
اثرهای دعا روشن نشد بی احتیاج اینجا
زاسرار کرم گر آگهی دارد گدا دارد
سراپا محو شو تا جمله آگاهی شوی (بیدل)
بقدر گم شدنها هر که اینجا رهنما دارد