" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٤: تقلید از چه علم بلافم علم کند

تقلید از چه علم بلافم علم کند
طوطی نیم که آینه بر من ستم کند
سعی غبار من که بجائی نمیرسد
با دامنش زند اگر از خویش رم کند
انگشت زینهار دمیدیم و سوختیم
کو گردنی دگر که کشد شمع و خم کند
بر باد رفت آمد و رفت نفس چو صبح
فرصت نشد کفیل که فهم عدم کند
آسوده خاک شو که مبادا بحکم وهم
عمر نفس شمار حساب قدم کند
بالیده است خواجه بیحس بناز جاه
مردار آفتاب مقابل ورم کند
خود سنجیت به پله پستی نشانده است
جهدیکه سنگ کوه وقار تو کم کند
هر جا عدم بتهمت هستی رسیده است
باید حیا بلوح جبینم رقم کند
پرواز میکنم چکنم جای امن نیست
دامی نیافتیم که پرم را بهم کند
خجلت گذار عفو نگردی که آفتاب
گر دامن تو خشک کند جبهه نم کند
تو هیچ باش و علم و عمل ها بطاق نه
گو خلق هرزه فکر حدوث و قدم کند
(بیدل) ازین ستمکده بیکس گذشته ام
کو سایه ئی که بر سر خاکم کرم کند