" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٦٤: حیا عمریست با صد گردش رنگم طرف دارد

حیا عمریست با صد گردش رنگم طرف دارد
عرق نقاش عبرت از جبین من صدف دارد
نشد روشن صفای سینه اخلاص کیشانت
که دریای بهم جوشیدن دلها چه کف دارد
بشغل لهو چندی رفع سردیهای دوران کن
جهان حیز گرمی در خور آواز دف دارد
دل از فکر معیشت جمع کن از علم و فن بگذر
اگر جهل است و گر دانش همین آب و علف دارد
بطوفانگاه آفات استقامت رنگ میبازد
درین میدان کسی گر سینه ئی دارد هدف دارد
زاقبال عرب غافل میباشید ای عجم زادان
سریر اقتدار بلخ هم شاه نجف دارد
جدا نپسندد از خود هیچکس مشاطه خود درا
مه تابان حضور شب در آغوش کلف دارد
قضا بر سجده ما بست اوج نشه عزت
طلسم آبروی خاک در پستی شرف دارد
بنومیدی چمن سیر نگارستان افسوسم
حنا داغست از رنگی که سودنهای کف دارد
باین عجزیکه می بینم شکوه جرأتت (بیدل)
اگر مژگان توانی واکنی فتح دو صف دارد