خواهش از ضبط نفس گر قدمی پیش شود
ساغر همت جم کاسه درویش شود
هر که قدر پس زانو نشناسد چون اشک
پایمال قدم هرزه دو خویش شود
میکشد خون امید از دل حسرت کش ما
سینه هر که زتیغ ستمی ریش شود
لذت وصل تو از کام تمنا نرود
هر سو مو بتنم گر بمثل نیش شود
نیست دور از اثر غیرت ابروی کجت
جوهر آینه گر تیغ ستمکیش شود
چشم ما حلقه بگوش است زنقش قدمی
که براه تو زما یکدو قدم پیش شود
فرصت ناز غنیمت شمر ای شوخ مباد
حسن تا بدسر الفت زخط و ریش شود
آب یاقوت زآتش نتوان فرق نمود
اختلاط از همه بیگانه بود خویش شود
راحت اندیش مباشید که در وادی عشق
وحشت آرام شود آهو اگر میش شود
گفتگو کم کن اگر عافیتت منظور است
بحر هم میرود از خود چو هوا بیش شود
نکشی پای زدامان تغافل که شرار
رفته باشد زنظر تا قدم اندیش شود
رشته ساز کرم نغمه ندارد (بیدل)
گرنه مضراب قبولش لب درویش شود