" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٣: داد عشق از بی نیازی درس طفلانم بیاد

داد عشق از بی نیازی درس طفلانم بیاد
سر خط معنیست پیش چشم و میخوانم بیاد
شرم بیدردی مگر بر جبهه ام چیند عرق
تا نماند ننگ خشکیهای مژگانم بیاد
میفشارد تنگی این خانه مجنون مرا
گر نباشد وسعت آباد بیابانم بیاد
در فراموشی مگر جمعیتی پیدا کنم
ورنه چون موی سر مجنون پریشانم بیاد
زان ستمهائی که از بیداد هجران دیده ام
میدرم پیش تو گر آید گریبانم بیاد
دل کباب پرتو حسن عرقناک که بود
کز هجوم اشک می آید چراغانم بیاد
از تغافل خانه ناز تو بیرون نیستم
شیشه ئی بودم که دارد طاق نسیانم بیاد
زان قدر هوشی که میکردم بوهم خویش جمع
چون بیادت میرسم چیزی نمیمانم بیاد
از عدم آنسوترم برده است فکر نیستی
نیستم زانها که هستی آرد آسانم بیاد
با خیال رفتگان هم قانعم از بیکسی
کاش گردون واگذارد یاد یارانم بیاد
بعد ازین غیر از فراموشی که می بیند مرا
مفت آگاهی اگر روزی دو مهمانم بیاد
(بیدل) آن دور می و پیمانه ام دیگر کجاست
یکدودم بگذار تا رنگی بگردانم بیاد