داغ عشقم چاره جوئیها کبابم میکند
سوختن منت گذاز ماهتابم میکند
در محبت دشمن من انفعال ناکسی است
زان سر کو بهر راندن شرم آبم میکند
کاش بر بنیاد موهومی نمیکردم نظر
فهم خود بیش از خرابیها خرابم میکند
در عقوبت خانه ننگ دوئی افتاده ایم
ما و تو چندانکه میبالد عذابم میکند
گرد شبنم پیش تاز صبح ایجاد من است
خنده گل ناکرده سامان گلابم میکند
نقطه موهومم اما عمرها شد ذره وار
عشق از دیوان خورشید انتخابم میکند
مخمل و دیبای جا هم گر نباشد گو مباش
بوریای فقر هم تدبیر خوابم میکند
پوست بر تن انتظار مغز معنی میکشم
آخراین جلدی ک می بینی کتابم میکند
شکر پیری تا کجا گویم که این قد دوتا
صفر اعداد خیال او حسابم میکند
سایه افسرده ام لیک التفات نیستی
آفتابم میکند گر بی نقابم میکند
من نمیدانم کیم دربارگاه کبریا
حلقه بیرون در (بیدل) خطابم میکند