در بیابانیکه سعی بیخودی رهبر شود
راه صد مطلب بیک لغزیدن پا سر شود
جزوها درعقده خودداری کل غافلند
نقطه از ضبط عنان گر بگذرد دفتر شود
خشکی از طبع جهان آلودگی هم محو کرد
لاف چشم تر توان زد دامنی گر تر شود
گر همه گوهر بود نومیدیست افسردگی
از گرانباری مبادا کشتیم لنگر شود
فال آسودن ندارد خود گدازیهای من
جمله پرواز است آن آتش که خاکستر شود
عقده کارت دلیل اعتبار دیگر است
شاخ گل چون غنچه آرد رشته گوهر شود
بر شکست هر زیان تعمیر سودی بسته اند
فربهی وقف غناگر آرزو لاغر شود
چاره نتواند نهفتن راز ما خونین دلان
زخم گل از بخیه شبنم نمایان تر شود
خاک حسرت برده ئی دارم که مانند جرس
ناله پیماید بجای باده گر ساغر شود
صاحب آئینه نتوان گشت بی قطع نفس
بگذرد از زندگی تا خضر اسکندر شود
وضع همواری زابنای زمان مطلوب ماست
آدمیت گر نباشد هر که خواهد خر شود
(بیدل) آسان نیست کسب اعتبارات جهان
سخت افسردن بخود بندد که خاکی زر شود