" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩٦: در هوای او دل هر ذره جانی میشود

در هوای او دل هر ذره جانی میشود
ناله هم در یاد او سرو روانی میشود
لفظ عشقی بر زبانها رنگ چندین علم ریخت
یک سخن چون شد مکرر داستانی میشود
لذت وصلت زبس حیرت فریب کامهاست
نقش پا هم مهر پابوست دهانی میشود
شوق میبالد گناه شوخی اظهار نیست
مطلب از دل تا بلب آید فغانی میشود
گر چنین دارد کمین ناز ضعف پیکرم
صورت آئینه ام موی میانی میشود
آن حنائی پنجه ام کز دامن هر برگ گل
نوبهار رنگ عیشم را خزانی میشود
تنگنای کلفتی چون دستگاه هوش نیست
ذره ما گر رود از خود جهانی میشود
در خور جهد است حاصلها که از بهر هما
سایه میسوزد نفس تا استخوانی میشود
اوج عرفانرا که برتر از کمند گفتگوست
هر که برمی آید از خود نربادنی میشود
در محبت بسکه مینایم شکست آماده است
اشک هم بر من دل نامهربانی میشود
نیست (بیدل) وضع خاموشی نقاب راز عشق
سرمه هم چون دود شمع اینجا زبانی میشود