دل از دم محبت چندین فتور دارد
این باده سخت تند است بر شیشه زور دارد
نامحرم قضائی شوخی مکن درین دشت
کان برق بر سیاهی چشمی زدور دارد
با انحراف هر وضع ننگ تجاهلی هست
چشم تغافل انشا تقلید کور دارد
همسنگ خامکاران مپسند پختگانرا
الماس معدن ما شرم از بلور دارد
عاشق بعزم مقصد محتاج راهبر نیست
پروانه در ته بال مکتوب نور دارد
گر از خم کلاهست عرض جلال شاهان
گرد شکست ما هم عجز غیور دارد
گر مرد احتیاطی از خود مباش غافل
طوفان بهر مسامت چندین تنور دارد
تلخ است عیش امروز از گفتگوی فردا
در خانه ئی که مائیم همسایه شور دارد
ناقابل تواضع مگذر زبزم احباب
آه از کسی که زین آب بی پل عبور دارد
ننگ است وهم تمثال در جلوه گاه تحقیق
مشاطه به کزین بزم آئینه دور دارد
از خود برآمدن نیز در کیش اهل تسلیم
هر چند سرکشی نیست وضع غرور دارد
(بیدل) کمال هر چیز بر جوهر است موقوف
جائی که من نباشم عبرت قصور دارد