" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١: دل جهان دیگر ازمرآت یکدیگر شود

دل جهان دیگر ازمرآت یکدیگر شود
نسخه بردارید چندان کاین ورق دفتر شود
ناز دارد رشته آشفتگیهای نیاز
زلف معشوق است کار من اگر ابتر شود
محو گردیدن سراپای مرا آئینه کرد
چون نگه در حیرت افتد عالم دیگر شود
تا دهد هر ذره من عرض حسرت نامه ئی
این کف خاکی که دارم کاش مشت پر شود
ای فلک از مشت خاک من برانگیزان غبار
شاید این ننگ هیولا قابل پیکر شود
با نسب محتاج نبود صاحب کسب و کمال
بی نیاز از بحر گردد قطره چون گوهر شود
سبحه داران پرجنون پیمای بی کیفیت اند
جاده این کاروان یارب خط ساغر شود
همچو عکس زنگی از آئینه میگردد عیان
بر رخ ویرانه ام مهتاب اگر چادر شود
نیست غیر از وعظ خاموشی زفریادم بلند
همچو نی گر بند بندم پایه منبر شود
بی خموشی نیست ممکن پاس تمکین داشتن
موج در گوهر خزد هر جا نفس لنگر شود
(بیدل) آدم باش فکر راکب و مرکوب چیست
از هوس تا کی کسی پالان گاو و خر شود