" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢: دل جهان دیگر از رفع کدورت می شود

دل جهان دیگر از رفع کدورت می شود
خانه از رفتن زیارتگاه وسعت می شود
پاس خواب غفلت از منعم حضور فقر برد
بر بنای سایه بی دیواری آفت می شود
شمع را انجام کار از تیره روزی چاره نیست
عزت این انجمن آخر مذلت می شود
ضبط موج است آنچه آب گوهرش نامیده اند
حرص اگر اندک عنان گیرد قناعت می شود
زینهار ایمن مباش از شامت وضع غرور
سرکشی چون زد بگردن طوق لعنت می شود
از جنون ما ومن بر زندگی دقت مچین
چون نفس تنگی کند صبح قیامت می شود
محرم معنی نه ئی فرصت شمار وهم باش
شیشه از می تهی پامال ساعت می شود
پیشتر از صبح یاران در چمن حاضر شوید
ورنه گل تا لب گشاید خنده قسمت می شود
از تنکرویان تبرا کن که با آن لنگری
چون در آب افتد وقار سنگ خفت می شود
حاضران آنجا که بر خلق تو دارند اعتماد
گر بگوئی حیف عمر رفته غیبت می شود
خاک گردم تا برایم زانفعال ما و من
ورنه هر چند آب میگردم خجالت می شود
مفت این عصراست (بیدل) گرمیان دوستان
گاه گاهی دید و وادیدی بدعوت می شود