دل زپیش عمرهاست سجده کمین میرود
سایه بره خفته است لیک چنین میرود
قافله بانگ جرس دارد و گرد فسوس
پیش تو آن رفته است بعد تو این میرود
با تگ و تاز نفس عزم عنان تاب نیست
آمدن اینجا کجاست عمر همین میرود
نقب بکهسار برد ناله شهرت کمین
نام شهان زین هوس زیر نگین میرود
خواجه چه دارد زجاه جز دو سه دم کروفر
پشه چو بالش نماند ناز طنین میرود
شیخ گر این سودن است دست تو بر حال ما
آبله سبحه ات از کف دین میرود
تازه بکن چون سحر زخم دل ای بیخبر
گرد خرام نفس پر نمکین میرود
خاک عدم مرجع خجلت بیمایگیست
کوشش آب تنک زیر زمین میرود
گر همه سر برهواست نقش قدم مدعاست
قاصد ما همچو شمع آینه بین میرود
فرصت این دشت و در نیست اقامت اثر
حال مقیمان مپرس خانه چو زین میرود
(بیدل) اگر این بود ناز هوس چیدنت
دامنت آخر چو صبح در پی چین میرود