" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤: دل صبر آزما کمتر زدار و گیر فرساید

دل صبر آزما کمتر زدار و گیر فرساید
چو آن سنگی که زیر کوه باشد دیر فرساید
گداز سعی کامل نیست بی ایجاد تعمیری
طلا در جلوه آر دهر قدر اکسیر فرساید
بقدر صیقل از آئینه ما میدمد کاهش
تحیر نقش دیواریکه از تعمیر فرساید
شکست کار مظروف از شکست ظرف میجوشد
زبان و لب بهم سائیم تا تقریر فرساید
زپیمان خیالت نقش امکان گرده ئی دارد
شکستن نیست ممکن رنگ این تصویر فرساید
بشغل سجده ات گردی نماند از ساز اجزایم
چو آن کلکی که سر تا پاش در تحریر فرساید
مسلسل شد نفس سرمیکنم افسانه زلفت
مگر راهیکه من دارم باین شبگیر فرساید
زحد بردیم رنج جهد و آزادی نشد حاصل
بسعی ناله آخر تا کجا زنجیر فرساید
زلفظ نارسا خاکست آب جو هر معنی
نیام آنجا که تنگ افتددم شمشیر فرساید
تمنا در خور نایابی مطلب نمو دارد
فغان بر خویش بالد هر قدر تأثیر فرساید
بافسون دم پیری املها محو شد (بیدل)
چو میدان کمان کز بوسه زهگیر فرساید