دل مپرسید چرا سوخته یا میسوزد
هر چه شد باب وفا سوخته یا میسوزد
برق آن جلوه گرانیست که من میبینم
خانه آینه ها سوخته یا میسوزد
سوز عشق و دل افسرده زاهد هیهات
از شرر شنگ کجا سوخته یا میسوزد
اثر از ناله ارباب هوس بیزار است
برق تصویر کرا سوخته یا میسوزد
غره صبر مباشید کزین لاله رخان
هر که گردید جدا سوخته یا میسوزد
رشحه فیض قناعت بطلب کاتش حرص
خرمن عمر ترا سوخته یا میسوزد
ساز هستی که حریفان نفسش میخوانند
تا شود گرم نوا سوخته یا میسوزد
ای شرر ترک هوس گیر که تا دم زده ئی
نفس هرزه درا سوخته یا میسوزد
کیست پرسد زنمکدان لب او (بیدل)
کز چه زخم دل ما سوخته یا میسوزد