دماغ وحشت آهنگان خیال آور نمیباشد
سر ما طایران رنگ زیر پر نمیباشد
خیال ثابت و سیار تاکی خواند افسونت
سلامت نقشبند طاق این منظر نمیباشد
خیالش در دل است اما چه حاصل غیر نومیدی
پری در شیشه جز در عالم دیگر نمیباشد
بسامان جهان پوچ تسکین چیده ایم اما
باین صندل که ما داریم دردسر نمیباشد
حواس آواره افتاده است از خلوت سرای دل
وگرنه حلقه صحبت برون در نمیباشد
بلد از عجز طاقت گیر و هر راهی که خواهی رو
خط پیشانی تسلیم بی مسطر نمیباشد
زترک مطلب نایاب صید بی نیازی کن
دل جمعی که میخواهی درین کشور نمیباشد
کدورت گر همه باد است بر دل بار می چیند
نفس در خانه آئینه بی لنگر نمیباشد
سواد هر دو عالم شسته است اشکیکه من دارم
رواج سرمه در اقلیم چشم تر نمیباشد
مروت سخت مخمور است در خمخانه مطلب
جبین هیچکس اینجا عرق ساغر نمیباشد
جنون فطرتی در رقص دارد نبض امکانرا
همه گر پا بگردش آوری بی سر نمیباشد
تامل بی کمالی نیست در ساز نفس (بیدل)
اگر شد رشته ات لاغر گره لاغر نمیباشد