" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٩: دونان که در تلاش گهر دست شسته اند

دونان که در تلاش گهر دست شسته اند
چون سگ به استخوان چقدر دست شسته اند
بر خوان و هم منتظران بساط حرص
نی خشک دیده اند و نه تر دست شسته اند
جمعی بذلتی که برند از کباب دل
از خود چو شمع شام و سحر دست شسته اند
زین مائده حضور حلاوت نصیب کیست
سیلی خوران بموج خطر دست شسته اند
هستی نفس گداخته نام جرأتست
بی زهره ها همه زجگر دست شسته اند
در چشمه خیال هم آبی نمانده است
ازبسکه رفتگان زاثر دست شسته اند
سیر چنار کن که مقیمان این بهار
از حاصل ثمر چقدر دست شسته اند
دریا تلاطم آینه صحرا غبارخیز
از عافیت چه خشک و چه تر دست شسته اند
رفع کدورت دو جهان سودن کفیست
آزادگان بآب گهر دست شسته اند
هر سبزه تر زبان خروش انا الحناست
خوبان درین حدیقه مگر دست شسته اند
تا لب گشوده اند بحرف تبسمت
شیرین لبان زشیر و شکر دست شسته اند
(بیدل) کراست آگهی از خود که چون حباب
در طشت واژگونه زسر دست شسته اند