" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٢: ذره تا خورشید امکان جمله حیرت زاده اند

ذره تا خورشید امکان جمله حیرت زاده اند
جز بدیدار تو چشم هیچکس نگشاده اند
خلق آنسوی فلک پر میزند اما هنوز
چون نفس از خلوت دل پا برون ننهاده اند
یکدل اینجا فارغ از تشویش نتوان یافتن
این منازل یکسر از آشفتگیها جاده اند
چون حباب آزاد طبعان هم درین دریای وهم
در ته باری که بر دل نیست دوشی داده اند
جلوه او عالمی را خودپرست وهم کرد
حسن پرکار است و این آئینها پر ساده اند
شمع سان داغ و گداز و اشک و آه و سوختن
هم بپایت تازپا ننشسته ئی استاده اند
این طربهائی که احرام امیدش بسته ئی
چون طلسم رنگ گل یکسر شکست آماده اند
مطلب عشاق نافهمیده روشن میشود
در پر عنقاست مکتوبی که نفرستاده اند
راز مستان کیست تا پوشد که این حق مشربان
خون منصوری دوبالا جوش چندین باده اند
پرسش احوال ما وقف خرام ناز تست
عاجزان چون سایه هر جا پا نهی افتاده اند
بی سیاهی نیست (بیدل) صورت ایجاد خط
یکقلم معنی طرازان تیره بختی زاده اند