" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٠: رشته بگسیخت نفس زیر و بم ساز نماند

رشته بگسیخت نفس زیر و بم ساز نماند
گوش ما باز شد امروز که آواز نماند
واپسی بین که بصد کوشش ازین قافله ها
بازماندن دو قدم نیز زما باز نماند
ترک جرأت کن اگر عافیتت میباید
آشیان در ته بال است چو پرواز نماند
ساز اظهار جز انجام نفس هیچ نبود
خواستم درد دلی سر کنم آغاز نماند
شرم مخموریم از جبهه مینای غرور
عرقی ریخت که می در قدح راز نماند
با همه نفی سخن شوخی معنی باقیست
بال و پر ریخت گل و رنگ زپرواز نماند
غنچه راز ازل نیم تبسم پرداخت
پرده غیرهجوم لب غماز نماند
سایه از رنگ مگر صرفه تحقیقق برد
هر چه ما آینه کردیم به پرداز نماند
موج ما را زگهرپای هوس خورد بسنگ
سعی لغزید بدل گرد تگ و تاز نماند
(بیدل) این باغ همان جلوه بهار است اما
شوق ما زنگ زد آئینه گلباز نماند