" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٩: رنگ حنا در کفم بهار ندارد

رنگ حنا در کفم بهار ندارد
آینه ام عکس اعتبار ندارد
حاصل هر چار فضل سرو بهار است
نشه آزادگی خمار ندارد
بی گل رویت زرنگ گلشن هستی
خاک بچشمی که او غبار ندارد
گرد من آنجا که در هوای تو بالد
جلوه طاوس اعتبارندارد
طاقت دل نیست محو جلوه نمودن
آینه در حیرت اختیار ندارد
وحشت اگر هست نیست رنج علایق
وادی جولان ناله خار ندارد
یکدل وارسته در جهان نتوان یافت
یک گل بی رنگ و بو بهار ندارد
صید تو هم شکار دام خیالیم
ناقه بگل خفته است و بار ندارد
عالم امکان چه جای چشم تمناست
راهگذر پاس انتظار ندارد
صافی دل چیست از تمیز گذشتن
آینه با خوب و زشت کار ندارد
تا نکشی رنج وحشتی که نداری
نغمه آن ساز شو که تار ندارد
(بیدل) از آئینه ام مخواه نمودن
نیستیم با کسی دوچار ندارد