" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٨: سجده خاک درت هر که تمنایش بود

سجده خاک درت هر که تمنایش بود
هر کجا سود قدم بر سر من پایش بود
علم همت عشاق نگونی نکشد
خاک شان پی سپر قامت رعنایش بود
موج را هرزه دویها زگهر دور انداخت
آبرو در قدم آبله فرسایش بود
دل تغافل زد از آگاهی و ما آب شدیم
انفعال همه کس شوخی تنهایش بود
وصل حسنی برخش آب زد آئینه شرم
وضع آغوش تو صفر عرق افزایش بود
داغ شد حیرت و زانجلوه برنگی نرسید
چه توان کرد پس پرده تماشایش بود
عمر چون شهرت عنقا بغم شبهه گذشت
کس نشد محرم اسمی که مسمایش بود
آه یگداغ پیامی بدل ما نرساند
قاصد شمع به مطلب همه اعضایش بود
دوری مقصد پی باخته یکدگریم
هر که دی محو شد امروز تو فردایش بود
کردم از هر که درین خانه سراغ تحقیق
گفت از آمدنت پیش همین جایش بود
(بیدل) از بزم هوس سیر ندامت کردیم
سودن دست بهم قلقل مینایش بود