ضعیفیها بیان عجز طاقت برنمیدارد
سجود مشت خاک اظهار طاعت برنمیدارد
طرف عشق است غیر از ترک هستی نیست تدبیری
که شمشیر از حریف خود سلامت برنمیدارد
بذوق گفتگو بر هم مزن هنگامه تمکین
که کوه از ناله غیر از ننگ خفت برنمیدارد
دلیل ترک اسبابم مباش ای ذوق آزادی
نگاه بیدماغان ناز عبرت برنمیدارد
مگر چون نقش پا با خاک محشورم کنی ورنه
سرافتاده ئی دارم که خجلت برنمیدارد
گل بیتابیم چندان نزاکت پرور است امشب
که گر آئینه گردد رنگ حیرت برنمیدارد
سفیه انگار منعم را که سائل بر در جودش
ندارد بار تا گرد مذلت برنمیدارد
زسار سرکشیها عجز پیما ناله ئی دارم
که گر طوفان کند جز دست حاجت برنمیدارد
امل را چند سازی کاروان سالار خواهشها
نفس خود محملت بیش از دو ساعت برنمیدارد
نمی ارزد بتصدیع نگه جنس تماشائی
دو عالم یکمژه با راست همت برنمیدارد
بیاواز شرارم یک نگه فرصت غنیمت دان
که شرم انتظارم برق مهلت برنمیدارد
برنگ رسم پردازان تکلف میکنم (بیدل)
وگرنه معنی الفت عبارت بر نمیدارد