طبع قناعت اختیار مصدر زیب و فر شود
آب گهر دمد زصبر خاک فسرده زر شود
همت پیریم رساست ضعف حصول مدعاست
هر چه بفکر آن میان حلقه شود کمر شود
پایه اعتبارها فتنه کمین آفت است
از همه جا بکوهسار زلزله بیشتر شود
جاه بباد داده را خوش نفسان دعا کنید
خواجه خدا کند که باز یکدو طویله خر شود
نیست جنون انقلاب باعث انفعال مرد
ننگ برهنگی کراست ابره گر آستر شود
یکدو نفس حباب وار ضبط نفس طرب شمار
رنگ وقار پاس دار بیضه مباد پر شود
خط جبین بفرق ماست چاره همتی کراست
با دم تیغ سرنوشت سجده مگر سپر کند
بخت سیه چو دود شمع چتر زده است بر سرم
اشک نشوید این گلیم تا شب من سحر شود
گرد خرامت از چمن برد طراوت بهار
گل زحیا عرق کند تا پر رنگ تر شود
دوش نسیم وعده ئی دل بطپیدنم گداخت
حرف لبی شنیده ام گوش زمانه کر شود
پهلوی ناز حیرتی خورده ام از نگاه او
اشک نغلطدم بچشم گر همه تن گهر شود
با همه عجز در طلب ریگ روان فسرده نیست
(بیدل) اگر زپا فتد آبله راهبر شود