عالم گرفتاری خوش تسلسلی دارد
جوش ناله زنجیر باغ سنبلی دارد
همچو کوزه دولاب هر چه زیر کردونست
یا ترقی آهنگ است یا تنزلی دارد
پرفشانی عشق است رنگ و بوی این گلشن
هر گلی که می بینی بال بلبلی دارد
گر ثعلق اسباب عرض صد جون ناز است
بی نیازی ما هم یک تغافلی دارد
بار شکوه پیمائی بر دل پر افتاد است
تا تهی نمیگردد شیشه قلقلی دارد
خواه بر تأمل زن خواه لب بحرف افگن
سیر این بهارستان غنچه و گلی دارد
زانفعال مخموری سر خوش تسلی باش
جبهه تا عرق پیماست ساغر ملی دارد
رنج زندگی بر ما نیستی گوارا کرد
زین محیط بگذشتن در نظر پلی دارد
میکشد اسیران را از قیامت آنسوتر
شاهد امل (بیدل) طرفه کاکلی دارد