" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٧٢: عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن میکند

عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن میکند
فکر مجنون سطری از زنجیر روشن میکند
داغ نومیدی دلی دارم که در هر دمزدن
شمعها از آه بی تاثیر روشن میکند
عالمی چشم از مزار ما بعبرت آب داد
خاک ما فیض هزار اکسیر روشن میکند
ننگ رسوائی ندارد ساز تا خامش نواست
رمز صد عیب و هنر تقریر روشن میکند
میشود ظاهر به پیری معنی طول امل
جوهر این مو صفای شیر روشن میکند
غافلان را نور تحقیق از سواد فقر نیست
توتیا کی دیده تصویر روشن میکند
از رگ گل میتوان فهمید مضمون بهار
فیض معنیهای ما تحریر روشن میکند
ناله امشب میخلد در دل زضعف پیریم
شمع بیداد کمانرا تیر روشن میکند
عالم دل را عیار از دستگاه ناله گیر
وسعت صحرا رم نخچیر روشن میکند
از عرق بر جبهه افسون چراغان خوانده ایم
بزم ما را خجلت تقصیر روشن میکند
انتظار فیض عشق از خامی خود میکشم
چوب تر را سعی آتش دیر روشن میکند
هیچکس بر در نزد (بیدل) ززندانگاه چرخ
عجز ما این خانه دلگیر روشن میکند