علم و عیان خلق بجز شک نمیشود
زین صفحه آنچه نیست رقم حک نمیشود
تمثال جزو زآینه کل نموده اند
بسیار تا نمیدمد اندک نمیشود
رمز فلک شگافتن از حرف و صوت چند
غربال هم بلاف مشبک نمیشود
افشاندنی است گرد تجرد هم از خیال
قطع ره فنا بلک و پک نمیشود
زاهد خیال جبه و دستار واگذار
اینها بزرگی سر کوچک نمیشود
دندان کشیدن از پس صد سال شیخ را
اعجاز قدرت است که کودک نمیشود
تصغیر ناتمامی القاب کس مباد
زن مرد غیرت است که مردک نمیشود
ربط وفاق قطره زگوهر چه ممکن است
در اهل اعتبار دودل یک نمیشود
ظالم نمیکشد الم از طینت حسد
تنگی فشار دیده از بک نمیشود
با اهل شرم دیده درائی سیه دلیست
افسوس سنگ سرمه که عینک نمیشود
نومیدی آشنای نشان اجابت است
آهی زدل کشید بناوک نمیشود
(بیدل) هوا همین نفس است و نفس هوا
هستی و نیستی است که منفک نمیشود