کار دلها بازازان مژگان بسامان میرسد
ریشه ئی تا کی باستقبال مستان میرسد
اشکم امشب بسمل حسن عرق طوفان کیست
زین پر پروانه پیغام چراغان میرسد
از بهار آن خط نورسته غافل نیستم
مدتی شد در دماغم بوی ریحان میرسد
آب میگردد دل از بیدست و پائیهای اشک
در کنارم از کجا این طفل گریان میرسد
سطر چاکی از خط طومار مجنون خواندنی است
قاصد ما نامه در دست از گریبان میرسد
بی محبت در وطن هم ناشناسائیست عام
بهر یکدل بوی پیراهن بکنعان میرسد
بسکه برتنگی بساط عیش امکان چیده اند
صد گریبان میدرد تا گل بدامان میرسد
فرصت تمهید آسایش درین محفل کجاست
خوابها رفته است تا مژگان بمژگان میرسد
دل بآفت واگذار و ایمن از طوفان برا
بر کنار این کشتی از هول نهنگان میرسد
قطع کن از نعمت الوان که اینجا چرخ هم
می نهد صد ریزه بر هم تا بیک نان میرسد
حاصل غواص این دریا پیشمانی بس است
وصل گوهر گیر اگر دستت بدامان میرسد
در کمند سعی نیکی چین کوتاهی خطاست
تا بهر دامن که خواهی دست احسان میرسد
خاکساری در مذاق هیچکس مکروه نیست
منت این وضع بر گبر و مسلمان میرسد
پیشه بسیار است (بیدل) بر خموشی ختم کن
سعی هر علم و عمل اینجا بپایان میرسد