" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٠: گذشتگان که زتشویش ما و من رستند

گذشتگان که زتشویش ما و من رستند
مقیم عالم نازند هر کجا هستند
چو اشک شمع شرر مشربان آزادی
زچشم خویش چکیدند اگر گهر بستند
همین نه ناله ما خون شد از نزاکت پاس
کدام رشته کزین پیچ و تاب نگسستند
عنان کشان هوس صنعت نظر دارند
خدنگ صید جهانند تازخود جستند
بعاشقان همه گر منصب گهر بخشی
همان بعرض چکیدن چو اشک تردستند
نکرده اند زیان محرمان سودایت
اگر زخویش گسستند با که پیوستند
چه جلوه ئی که چو شبنم هوائیان گلت
شدند آب و غبار نگاه نشکستند
زساز عافیت خاک میرسد آواز
که ساکنان ادبگاه نیستی هستند
کدام موج ندامت خروش طاقت نیست
شکستگان همه آواز سودن دستند
درین زمانه سخن محو یاس شد (بیدل)
دمید عقده دل معنی که می بستند