گر آرزوی رستن ازین دامگه کنید
آرایش بساط پر و بال ته کنید
چندان دماغ جهد ندارد شکست رنگ
از دست سوده نقش دو عالم تبه کنید
آزاده است نور دل ازاقتباس غیر
قطع نظر زمنت خورشید و مه کنید
کم فرصتی خجالت سعی کر و فر است
از حرص عذرخواهی تخت و کله کنید
شب پرده دار صبح قیامت نمیشود
موی سپید چند بصنعت سیه کنید
پیش از اجل تهیه مردن کمال ماست
آن به که فکر بیگه خود را پگه کنید
زین پارسائیی که سر و برگ خجلت است
طاعت کجاست کاش دو روزی گنه کنید
گر خامشی چراغ فرو زد درین بساط
چون شخص سرمه خورده نفس را نگه کنید
دیر و حرم بسپر گریبان نمی رسد
در عالمیکه بار هوس نیست ره کنید
شایسته قبول عدم عرض نیستی است
روئی که نیست جانب آن بارگه کنید
ناقدردان ذره زخورشید غافلست
(بیدل) گداست شرمی ازان پادشه کنید