" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٢: گلهای آن تبسم باغ فلک ندارد

گلهای آن تبسم باغ فلک ندارد
صد صبح اگر بخندد یک لب نمک ندارد
رنگ دوئی درین باغ رعنائی خیالست
سیر جهان تحقیق ملک و ملک ندارد
پوچ است غیر وحدت نقد حساب کثرت
اعداد چیزی از خود چون رفت یک ندارد
اسلام و کفر هر یک واحد خیال ذاتست
در چشم دور و نزدیک خورشید شک ندارد
دل نوبهار هستیست اما چه میتوان کرد
رنجی که دارد این گل خار و خسک ندارد
پامال عجز باشید تدبیرها جز این نیست
مست است فیل تقدیر یاد کجک ندارد
آئینه آب سازید تا چند وهم صیقل
مکتوب ساده لوحی تشویش حک ندارد
ذوق طراوت از گل آغوش غنچگی برد
زخمیکه آب دزدد غیراز گزک ندارد
افشای راز ظالم موقوف تیره روزیست
تا غافل از زگال است آتش محک ندارد
آفات دهر (بیدل) تنبیه غافلان نیست
طبع خر آنقدرها ننگ از کتک ندارد