" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٩: کیست از جهد بآن انجمن ناز رسد

کیست از جهد بآن انجمن ناز رسد
سرمه گردیم مگر تا بتو آواز رسد
در خور غفلت دل دعوی پیدائی ماست
همه محویم گر آئینه به پرداز رسد
حذر ای شمع زتشویش زبان آرائی
که مبادا سر حرفت بلب گاز رسد
ما و من آینه دارد و جهان رسوائیست
هستی آن عیب ندارد که بغماز رسد
سر بجیب از نفس شمع عرق میریزد
یعنی آبست نوائی که باین ساز رسد
حشر آتش همه جا آئینه سوختن است
آه از انجام غروریکه بآغاز رسد
هستیم نیستی انگاشتنی میخواهد
ورنه آن رنگ ندارم که به پرواز رسد
خاکساری اثر چون و چرا نپسندد
عجز بر هر چه زند سرمه بآواز رسد
مدعی در گذر از دعوی طرز (بیدل)
سحر مشکل که بکیفیت اعجاز رسد