" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٦٤: محفل هستی بتحریک دلی آراستند

محفل هستی بتحریک دلی آراستند
دانه ئی در شوخی آمد حاصلی آراستند
ذره تا خورشید بال افشان اند از فناست
عرصه امکان زرقص بسملی آراستند
عقده کار دو عالم دستگاه هوش بود
بیخودان آسانی از هر مشکلی آراستند
دل غبار آورد و چشمی گشت بانم آشنا
غافلان هنگامه آب و گلی آراستند
کعبه و بتخانه نقش مرکز تحقیق نیست
هر کجا گم گشت ره سر منزلی آراستند
قلزم دل را کناری در نظر پیدا نبود
گرد حیرت جلوه گر شد ساحلی آراستند
ساده بود آئینه امکان زتمثال دوئی
مشق حق کردند و فرد باطلی آراستند
بی نیازیها بطوفان عرق داد احتیاج
کزنم خجلت جبین سائلی آراستند
چون جرس از بسکه پیش آهنگ ساز وحشتیم
گر دما برخاست هر جا محملی آراستند
دست هر امید محکم داشت دامان دلی
یاس تا بیکس نباشد (بیدلی) آراستند