محو تسلیمیم اما سجده لغزش مایه بود
سرخط پیشیانی، ما را مداد از سایه بود
یکنفس با مهلتی سودا نکردیم آه عمر
این حباب بی سروپا پر تنک سرمایه بود
مایه بالیدن ما پهلوی خود خوردنست
در گداز استخوان شمع شیردایه بود
ناله فرهاد می آید هنوز از بیستون
رونق تفسیر قرآن وفا این آیه بود
این شماتت های یاران زیر چرخ امروزینست
خانه شطرنج تا بود است خوش همسایه بود
التفات نازی از مژگان سیاهی داشتیم
هرکجا رفتیم از خود بر سر ما سایه بود
محمل نازش ز صحرائی که بال افشان گذشت
گرد اگر برخاست طاوس چمن پیرایه بود
(بیدل) از چاک جگر چون صبح بستم نردبان
منظری کز خود برایم با فلک همپایه بود