منتظران بهار بوی شگفتن رسید
مژده بگلها برید یار بگلشن رسید
لمعه مهر ازل بر در و دیوار تافت
جام تجلی بدست نور زایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
عشق زراه خیال گرد الم پاک رفت
خار و خس وهم غیر رفت و بگلخن رسید
صبر من نارسا باج زکوشش گرفت
دست بدل داشتم مژده دامن رسید
عیش و غم روزگار مرکز خود واشناخت
نغمه با حباب ساخت نوحه بدشمن رسید
مطلع همت بلند مزرع اقبال سبز
ریشه بنخل آب داد دانه بخرمن رسید
زین چمنستان کنون بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده بدیدن رسید
بردم ازین نوبهار نشه عمر دوبار
دیده ام از دیده رست دل بدل من رسید
سرو خرامان ناز حشر چه نیرنگ داشت
هر چه زمن رفته بود باز بمسکن رسید
(بیدل) از اسرار عشق هیچکس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت وقت رسیدن رسید