می و نغمه مسلم حوصله ئی که قدح کش گردش سر نشود
بحل است سبکسری آنقدرت که دماغ جنون زده تر نشود
اگر اهل قبول اثر نشوی بتوقع سود و زیان ندوی
دل مرده بفیض نفس نرسد گل شمع دوچار سحر نشود
زتعین خواجه و خودسریش نکشی بطویله گه خریش
چه شود تگ و تاز گدا گریش که محبت حاصل زر نشود
زترانه اطلس و صوف هوس نشوی بدرافگن راز نفس
تن برهنه پوشش حال تو بس که لباس غنا جل خر نشود
تب و تاب تلاش جنون صفتت زده راه تامل عافیتت
همه گر بسراغ بهشت رسد سر مرغ هوس ته پر نشود
زجنون مشاغل حرص و هوا بطپش مفگن سر و کار نفس
خم گوشه زانوش آینه کن که ستمکش شغل دگر نشود
بد و نیک تعین خیره سری زده جام کشاکش دربدری
تو چو سایه گزین در بیخبری که بزلزله زیرو زبر نشود
زقیامت دینی و غیرت دین بطپش شده خون دل یاس کمین
مددی زفسون جهان یقین که گزیده ئی ما رد و سر نشود
زسعادت صحبت اهل صفا دل و دیده رسان بحضور غنا
که تردد قطره بی سر و پا بصدف نرسیده گهر نشود
بحدیث نهفته زبان مگشا گل عیب و هنر مفگن بملا
در پرده شب نگشوده برا که بروی تو خنده سحر نشود
بتصور وعده وصل قدم چه هوس که نخفته بخاک عدم
بغبار هواطلبان وفاستم است قیامت اگر نشود
دل خسته (بیدل) نوحه سر از تبسم لعل تومانده جدا
در ساز فغان نزند چکند سر و برگ نی که شکر نشود