" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩٨: ناله می افشاند پر در باغ ما بلبل نبود

ناله می افشاند پر در باغ ما بلبل نبود
عبرتی بر رنگ عشرت خنده میزد گل نبود
سیر این باغم نفس در پیچ و تاب جهد سوخت
موج خشکی داشت جوی آرزو سنبل نبود
وضع ترتیب تعلق غیر دردسر نداشت
خوشه بند دانه زنجیر جز غلغل نبود
رنگ حال هیچکس بر هیچکس روشن نشد
رونق این انجمن غیر از چراغ گل نبود
زین خمستان هیچکس سرشار معنی برنخاست
جامها بسیار بود اما یکی پرمل نبود
عالمی بر وهم رعنائی بساط ناز چید
موی چینی دستگاه طره و کاکل نبود
پردها برداشتم از اعتبارات غرور
در میان خواجه و خر حایلی جز جل نبود
خلق بر خود تهمتی چند از تخیل بسته اند
ورنه سرو آزاد یا قمری اسیر غل نبود
پیکر خاکی جهانی را غریق وهم کرد
از سر آبی که بگذشتیم ما جز پل نبود
مستی اوهام (بیدل) بیدماغم کرد و رفت
فرصتی میزد نفس در شیشها قلقل نبود