نشاط این بهارم بی گل رویت چکار آید
تو گر آئی طرب آید بهشت آید بهار آید
زاستقبال نازت گر چمن را رخصتی باشد
بصد طاوس بندد نخل و یک آئینه وار آید
پر است این دشت از سامان نخچیر تمنایت
جنون تازیکه صید لاغر ما هم بکار آید
بساز ما نباید بیش ازین افسردگی بستن
خرامی ناز هر گام تو مضرابی بتار آید
شگفتن بسکه دارد آشیان در هر بن مویت
تبسم گر بلب دردی چمنها در فشار آید
ندارد موج بی وصل گهر امید جمعیت
هم آغوشت برایم تا کنارم در کنار آید
ببرق انتظارم میگدازد شوق دیداری
تحیر می دهم آب ایخدا دیدن ببار آید
فلک هر چند در خاک عدم ریزد غبارم را
سحر گل چیند از جیبم دمی کان شهسوار آید
چمن تمهید حیرت رفته بود از چشم مشتاقان
کنون گل چین چندین نرگسستان انتظار آید
شب آمد بر سر دوران سیه شد روز مهجوران
خداوندا کی آن خورشید غربت اختیار آید
هزار آئینه از دست دو عالم میبرد صیقل
که یارب آن پریرو بر من (بیدل) دوچار آید