" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥: نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد

نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد
غبار رفتنت زین دشت آمد آمدی دارد
ازین گشن حضوری نیست آغوش تمنا را
نگه بر هر چه مژگان واکند دست ردی دارد
تماشا بسمل آندست رنگین نیستی ورنه
حضور سایه برگ حنا هم مشهدی دارد
زسیمای سحرآموز فیض انشائی همت
که دست از آستین بیرون کشیدن ساعدی دارد
نیاز با باید کرد پیچ و تاب مهلت را
دماغ بیکسان دود چراغ مرقدی دارد
بساط آفرینش را سر و پائی نمیباشد
همین آثار کمفرصت جهان سرمدی دارد
اگر عجز است اگر طاقت بجائی میرسیم آخر
ره واماندگان در لغزش پا مقصدی دارد
یکی غیر از یکی چیزی نمی آرد بعرض اینجا
احد در عالم تعداد میم احمدی دارد
زتصویر مزار اهل دل آواز می آید
که در راه فنا از پا نشستن مسندی دارد
بعید است از زمین خاکستر اقبال گردونی
ز وضع سجده مگذر ناز رعنائی قدی دارد
ز انجام بهار زندگی غافل مشو (بیدل)
گل شمعی که داری در نظر بوی بدی دارد