" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣: نقطه دل کرد گشت و خط پرکار شد

نقطه دل کرد گشت و خط پرکار شد
گردش این سبحه تا هموار شد زنار شد
ساز استعداد این محفل تحیر نغمه بود
قلقل مینا بطبع زاهد استغفار شد
صفحه ئی دریاد آن برق نگاه آتش زدم
شوخی یک نرگسستان چشمکم بیدار شد
زان لب خندان بخاکم آرزوها خفته است
چون سحر خواهد غبار من تبسم زار شد
ناله گل ناکرده نگذشتم زعبرت گاه دل
تنگی اینکوچه ام چون نی خرام افشار شد
چون غرور ما و من این دشت پا لغزی نداشت
تا نفس در لب شکستم راه دل هموار شد
حسرت پرواز رنگ دستگاه ناله ریخت
بال و پر تا فالی از خمیازه زد منقارشد
شور دلهای گرفتار از اثر نومید نیست
در خم آنزلف خواهد شانه موسیقار شد
آرزو در دل شکستم خواب راحت موج زد
موی این چینی بفرقم سایه دیوار شد
از نفس جمعیت کنج عدم بر هم زدم
جرائتی لغزید در دل خواب پا رفتار شد
مشت حاکم تا کجاها چید خشت اعتبار
کز بلندی جانب پا دیدنم دشوار شد
خاطرم از کلفت افسانه هستی گرفت
چشم می پوشم کنون گرد نفس بسیار شد
جام در خون زن چو گل (بیدل) دگر ابرام چیست
در بساط رنگ نتوان بیش ازین مختار شد