نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد
تبسم شور چندین محشر از کوثر برون آرد
ز ریحان خطت بالد بهار سبزه جنت
وزان زلف دو تا روح الامین شهپر برون آرد
بگلشن گر زپا افتد غبار راه جولانت
بهار از غنچه و گل بالش وبستر برون آرد
لبت در خنده گوهر ریزد از آغوش برک گل
رخت گاه عرق از آفتاب اختر برون آرد
رم دیوانه شوق تو گر جولان دهد گردی
بچندین گردباد آه از دل محشر برون آرد
گرفتم بی نقابی رخصت نظاره است اینجا
نگاهی کو که مژگان واری از خود سر برون آرد
فسون نوخطیای لبت بر سنگ اگر خوانم
گداز حسرتش صد آینه جوهر برون آرد
نمی ارزد برنگ خوش عیار چهره عاشق
خزان از بوته های گل گرفتم زر برون آرد
همان پیرایه وهم است اگر کامل شود زاهد
هیولا چون در سامان زند پیکر برون آرد
کهن شد سیر این گلشن کنون فال تحیر زن
مگر آینه گر دیدن گل دیگر برون آرد
درین دریا طلب آئینه مطلوب می باشد
گره سازد نفس غواص تا گوهر برون آرد
قفس فرسوده کرد هوسهایم خوشا روزی
که پروازم چو بوی گل زبال و پر برون آرد
اگر صد بار آید موج تیغش بر سرم (بیدل)
حباب من زجیب دل سر دیگر برون آرد