" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦: نگه زروی تو تا کامیاب میگردد

نگه زروی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آئینه آفتاب میگردد
زگرم جوشی لعلت بکسوت تبخال
حباب بر لب ساغر کباب میگردد
چه نشه بود ندانم بساغر طلبت
که هوشیاری و مستی خراب میگردد
نگاه من بگل عارض عرقناکت
شناوریست که بر روی آب میگردد
فروغ بزم بهار آنچه دیده ئی امروز
همین گلست که فردا گلاب میگردد
بگیر راه جنون بگذر از عمارت هوش
که این بنا بنگاهی خراب میگردد
بفهم نسخه هستی چرا نه ناز کنیم
که نقطه شک ما انتخاب میگردد
چو عمر اگر بشوی همعنان خودداری
قدم بهر چه گذاری رکاب میگردد
کمند گردن آرام نارسائیهاست
شکسته بالی نظاره خواب میگردد
غرور طاقت ما با شکست نزدیک است
دمیکه قطره ببالد حباب میگردد
زعافیت گره اعتبار خویشتنم
چو نقطه بگذرد از خود کتاب میگردد
بعالمی که گلت مست جلوه پیمائیست
گشودن مژه جام شراب میگردد
زسیل کاری اشک ندامتم دریاب
که آرزو چقدر بیتو آب میگردد
نفس بسینه (بیدل) زشعله شوقت
چو دود در قفس پیچ و تاب میگردد